۱۳۹۷ فروردین ۷, سه‌شنبه

نه به استبدادِ شیخ و شاه، و فضولی خارجی، ما خودمان می دانیم با این کشور و با سرنوشتِ او



بهرام مشیری:
بیرون از همۀ این قضایایی که بوده، ما دِلِ خود رو خوش نکنیم، شادی کنیم که "حالا سازمانِ ملل میخواد چکار بکنه". ما مردم هستیم که بایستی یک کاری انجام بدهیم، ما مردمِ ایران هستیم که بایستی یکدیگر رو دوست بداریم، شرطِ اولش دوستی یکدیگر است، که وقتی ما یک ایرانی می بینیم برویم جلوتر و فکر کنیم برادرِ ما ست و بخواهیم او رو در آغوش بگیریم و بر پیشانی او بوسه بزنیم، بگوییم "اِی برادرِ من، اِی برادرِ ایرانی من، من و تو هزار مشترکات داریم، پنج هزار سال تاریخ پشتِ سَرِ من و شما ست، من و شما از گردنه هایِ تاریخ عبور کرده ایم، من و شما شب هایِ تار و به قولِ فردوسی {گُرز هایِ گِران} دیده ایم". آمدند با یک مزخرفات و مُهملات، بینِ همۀ ایرانیانِ خارجِ کشور نفاق انداختند. و وقتی شما نگاه می کنید می بینید هیچ اتفاق ی و هیچ اتحاد ی نیست، تعجب میکنم من واقعاً. یعنی شما اگه برگردید، تویِ این تاریخِ ایرانزمین رو نگاه کنین، در روزگارِ مشروطه عکس ها رو ببینید، یک مُشت مردمِ فقیر، شلوارهایِ پاره، یک مشت کلاه هایِ پاره به سَرِ مردمِ ایران هست، اما مفهومِ آزادی رو خوب درک میکردند، می فهمیدند، گیج نبودند، چون بینِ مردمانِ عَصرِ مشروطه مائوئیست و تروتسکیست و استالینیست و نمیدونم از این کوفت و زَهرِ مارها نبود، مردم مصلحتِ ملی میخواستند، آزادی می خواستند، خیلی شفاف می دیدند روشنفکرانِ اون روزگار.
و یک درد ما بیشتر نداریم دوستان، دردِ ما دردِ استبداد است، نبودنِ حاکمیتِ ملی است، نبودنِ عدالت در جامعه است. در این جامعۀ ما هرگز عدالت نبوده.
و این به دستِ خودِ ملتِ ایران است و بس. حالا اگر منافعِ این ملت با منافعِ یک کشورِ خارجی در یک مسیر قرار گرفت و آزادیخواهان توانستند کمک هایی بگیرند، به نظرِ من هیچ اشکالی ندارد، اما به شرطی که فضولی در کارِ ما نکنند، ما خودمان می دانیم با این کشور و با سرنوشتِ او.
برگرفته از فایل صوتی
از 15:36 تا 17:53

۱۳۹۷ فروردین ۶, دوشنبه

اگر قرارِه سرنوشتِ ملتِ من، و من جزئی از این ملت، بدستِ "بولتون" ها، "جولیانی" ها و اینها رقم بخوره...


حشمت رئیسی:
از 40:22 تا 42:11
در هر صورت با توجه به این توضیحات، من خواهشم این است که، از ایرانیان[ی] که فکر میکنند الان جان بولتون ناجی شون هست و امام زمانِ شون هست و اینها، یک مقداری کوتاه بیایند (:
اگر قرارِه سرنوشتِ ملتِ من، و من جزئی از این ملت، بدستِ "بولتون" ها، "جولیانی" ها و اینها رقم بخوره، من برایِ تمامِ عُمر ام تَرکِ تابعیت می کنم از ایرانی بودَنَم.
یعنی از این شَـــــرم بالاتر نیست توی قرنِ بیست و یکم، قرنِ نوزدهم نیست/قرنِ هیجدهم نیست که مستعمره چی ها بیایند آفریقا رو بگیرند و به اصطلاح یک مُشت قبایلِ به اصطلاح که لباس هم ندارند رو پادشاه تعیین کنند براشون،
شرم آوره، بجای اینکه خوشحال باشید، گریه کنید که اینها میخواند نوعِ حکومتِ آیندۀ ما را تعیین کنند، اینها میخواند از حالا رئیسِ جمهور تعیین کنند، اینها هم میخواند هم،
واقعاً فاجعه یه، فاجعه است. این توهینِ آشکار به تک تکِ شماهاست که حرفِ من را می شنوید، تک تکِ شماها. یعنی به شعورِتون توهین دارند میکنند، به توانایی هاتون دارند توهین میکنند، که "مردمی مسلوب الاراده، مسلوب العقل هستید، و قدرتِ فکر کردن، قدرتِ/ارادۀ لازم رو داشتن برایِ تعیینِ سرنوشت را ندارید، حقِ تعیینِ سرنوشت ندارید"
حالا "بولتن" باید برایِ ما تعیینِ سرنوشت کنه!، اینهم از شگفتی های تاریخه، اینهم از دِلباختگی ها ست، اینهم از دلبستگی ها ست، اینهم از چیزهایِ مختلفی ست.

۱۳۹۶ اسفند ۲۷, یکشنبه

کارت تبریک شاعر نامدار "نادر نادرپور" به دکتر شاپور بختیار، به مناسبت نوروز

نادر نادرپور
با درودها و تهنیت ها و آرزوی بهروزی و پیروزی.
جناب دکتر بختیار
وصال دولت نوروز بر شما خوش باد،
به امید آن روز که به ایران خطاب کنیم
و چنین گوئیم:
"ای مُلک بی غروب،
ای مرز و بوم پیر جوان بختی !
ای آشیان کهنۀ سیمرغ،
یک روز، ناگهان
چون چشم من ز پنجره افتد به آسمان
می بینم آفتاب ترا در برابرم".
نادر نادرپور
پاریس- ۲۶ اسفندماه ۱۳۶۴