۱۳۹۷ خرداد ۹, چهارشنبه

دکترین پهلوی: اسلام پناه ی و آخوند پروری



بهرام آبتین:
شما نگاه کنید الان کی میگه "مملکتِ ایران، مملکتِ اسلام هست و خواهد ماند" ؟
خانوادۀ پالانی. حاج محمدرضاشاه نمیگه ها، مُرده. رضاشاه نمیگه ها، مُرده. زنده هاشون میگند: فرح، فرح
من چرا نباید به فرح بگم فاحشه ؟
به گردن ام فاحشه است. اگه فاحشه نباشه چشم رویِ حقیقت نمی بنده.
مملکتِ ما مسلمونه؟! دخترِ ما به دنبالِ اسلامِه؟!!
تو جَدّ ت به محمد بن عبدالله بچه باز میخوره، به خواهرِ من چه؟، به مملکتِ من چه؟، بی شرف. رضاپالونی یه بی همه کِس، تو دکترین ات
آقا کتاب داره، کتاب داره. قلمِ او ست، قلمِ او ست بی شرفِ پالونی. او نوشته، به نامِ "زمانِ انتخاب" بی شرف
....
میگه "من دُکترین ام، دکترینِ اسلامِه". "من اون هِنگامِه ای که آمدم"، نمیدونم "ازدواج ام اینطوری شد، بعد اومدم ازدواجِ اسلامی کردم".
اسمِ بچه هاش رو
تویِ ایران، جنگ، دعوا، خونریزی با ثبت [احوال]، با فلان، که اسمِ ایرانی بگذارند رویِ بچه هاشون
این اسمِ بچه هاش رو تویِ آمریکا گذاشته "نور" و "ایمان"!، رویِ استخاره از قرآن.
میگه "من دِل نگرانِ به خطر افتادنِ آیندۀ اسلام ام". دلیلش [را] هم میگه، چی؟
"جوانِ ایرانی داره به مسیحیّت و زَردُشتیّت گرایش پیدا میکنه". بعد میگه "دموکراسی" !
خُب بی شرفِ ابله، "جوان"، خودت میگی "جوان ایرانی"، نمیگه "بچه" که
یه جوان خودش تشخیص داده میخواد بره گاو بپرسته، به تو چه؟ زردشتیّت که جزء ی از این مملکته، فرهنگِ این مملکته. مسیحیّت
من که به هیچ دینی باور ندارم. کسی که از چالۀ محمد بیافته تویِ چاهِ نمیدونم یک مُغِ زردشت یا فلان، یک احمقه، اون که هیچ، ولی بحثِ انتخابه. آقا تو گاو بپرست، به من چه مربوط. ولی اگه پایِ گاوِ ت رو گذاشتی رویِ گلیمِ من؛ پا ش رو میشکنم.
اینها یک مُشت دروغگو اند، یک مُشت شیّاد اند، یک مُشت اجنبی اند.
از 1:00:13 تا 1:02:29

۱۳۹۷ خرداد ۳, پنجشنبه

تراکتوری ها و گرگی ها


بهرام مشیری:
عرض کنم که، برای توجهِ تراکتوری ها و گرگی هایِ عرض کنم آن منطقه عرض می کنم. حالا اگه نشنیدید [از] تراکتوری ها و گرگی ها، یک عده پیدا شده اند، آدمهایِ جاهلِ آلتِ دست، که می گویند "استبداد مشکل ما نیست"، حالا برمی گردیم سر این نسخه/سخن رو فراموش نمی کنیم خدمتتون، "مشکل ما فارس ها هستند آقا"!
"مشکل ما فارس ها هستند"
یک گرگی رو هم سمبل خودشون کردند، که این نژادِ تُرک رو این گرگِه نمیدانم در صحرایِ دزدان "قبچاق" نمی دونم چیکار کرده و از این داستانها. و شعار میدند علیهِ فارس ها و نمیدانم علیهِ ایران و فحش هایِ رکیک به فردوسی و کسروی و اینها. این جز جهالتِ محض، هیچ چیز نیست هم وطن. یعنی تا اونجایی که به شخصِ مخلص مربوط است خدمتِ شما، منفــــورترین بحثی که هرگز به گوشِ من خورده همین بحث "تُرک و فارس" هست. تُرک و فارس!
و آخوندها بسیار خوشحال هستند، چون آخوندها، دیروز با یک دوستِ محترمی صحبت می کردم، آقایِ زینالی در اروپا، "[آخوندها] بسیار خوشحال هستند که آذربایجان چنین بیاندیشد". چون آذربایجان سَرِ ایران بوده. و همۀ اتفاقات تا اونجایی که به تجدد و تمدن و عرض کنم که قانون خواهی و اینها مربوط هست و روشنفکری، از آذربایجان بوده. بنابراین ایجادِ شقاق و نفاق، به قولِ قدیمی ها، بینِ مردمِ آذربایجان بسیار چیزِ خوبی ست برای/از نظرِ آخوندها.
و وقتی با اینها صحبت کنی، و اندیشه هاشون رو ببینی[؟]، حقیقتاً تهوّع آوَرِه از فرطِ جهالت. آدم رو به یاد حرف آقای انیشتن می اندازد، که می گوید که: "دو چیز در جهان انتها ندارد، حماقتِ آدم ها و کهکشان ها. من در دومی شک دارم".
"ما تُرک ایم و این فارس ها" نمیدونم چی
آقا برو تاریخِ مملکت ات رو نگاه کن، پدر جان. حالا چرا/چطور شد شما تُرک هستید؟! تُرک ها که این نژادِ دشتِ قبچاق بودند، به شما چه ربطی داره تویِ تبریز؟
"نه خیر، ما تُرک ایم"
خُب چی شده که تُرک شُد اید؟
"آقا ما [از] هزار سالِ پیش [که] تُرک ها اومدند، ما تُرک ایم".
خُب پدرجان، پنج سال یک کسی بیاد تویِ این مملکتِ آمریکا، میشه یک "شهروندِ آمریکا"، تو بعد از هزار سال شهروندِ ایران نشدی؟! فرزندِ چنگیز خان ی هنوز؟! و بعضی ها مباهات می کنند به خونریزی هایِ تیمور و چنگیز و نمی دانم این جَک و جانورها.
و "ما تُرک ایم، این فارس ها ما رو"
واقعاً با این نوع عقیده بایستی مبارزه کرد. این بسیار چیزِ بیمارگونه ای ست.
تا اونجایی که ما دیدیم، بزرگانِ شون رو، در واقع آدمهایِ مشهورِ شون رو حرفهاش رو مطالعه کردیم، بزرگانِ شون جاهل هستند. "عالِم ات غافل است و تو غافل"، [سنایی] گفت، "خُفته را خُفته کِی کند بیدار".
به وجهی این داستان سِفاهت آمیز است که واقعاً بعضی اوقات ارزشِ گفتن هم نداره. اما به هر صورت یک دردِ اجتماعی شده این قصه، که "ما با استبداد و مرکز کاری نداریم، دردِ ما فارس ها هستند"، شما فکرش رو بُکنید.  

۱۳۹۷ خرداد ۲, چهارشنبه

چه در ردایِ شاهی باشی/چه آخوندی، دشمنِ مَن ی، وقتی که آزادی بیان و آزادی هر انتخابی رو از مردم می گیری



بهرام آبتین:
در اهواز بازجویِ من گفت "آقا اینجا هرکس یه قیمتی داره، آبتین قیمت ات رو می پردازیم. فکر نکن چهار تا بختیاری پُشتِ سَرِتِه، گردن ات کلفته. طناب میاریم، طناب کلفت تر برات میاریم. حساب بختیاری ها باشه، چهار تا هواپیما پرواز می دیم تمامِ بختیاری رو توی یه روز بمبارون می کنند".
این خیلی درسِ بزرگی برایِ من بود، "هر کسی یه قیمتی داره. قیمت ات رو می پردازیم، چی میخوای؟"
به شرف ام قسم، به ذره ذرۀ خاکِ ایران قسم، گفتم: فلانی، اگر حساب حق باشِه، گردنِ من کلفتی اش به اندازۀ کوههایِ ایرانِه، هیچ طنابی نمیتونه بگیرِش. اگر به حساب چهار تا هواپیما بلند کردن باشه، اون "رضا پالونی" تون با اون یَل و کوپال [و] با اون پشتیبانی یه روس و آمریکا و انگلیس و فلان و بمبارانِ هوایی اش حریفِ (تسلیم شدنِ) بختیاری نشد. آنچیزی که من میخوام، شرَفَمِه. من رو از مرگ نترسون. من رو دار میزنین؟ سکویِ دارِ ت کجاست؟ خودم میرم، با پایِ خودم میزنم زیرِ صندلی. من یک مسئله ام، این رو به تو میگم پالونی/به اون هم گفتم، باید فرمول بیاری حلّ ام کنی. من سرزمین ام رو میخوام، من شرفِ بر زمین افتاده ام رو میخوام. تو به من میگی "به تو چه مربوط، حکومت قانون داره"؟!.
یک روزی من تفنگ به دست گرفتم، رفتم برایِ این سرزمین جنگیدم، تیر خوردم، ترکش خوردم، چرا اونموقع نیومدی به من بگی "به تو چه مربوط بچه، چی میخوای اینجا؟" حالا میای به من می گی "به تو چه مربوط" ؟!
حالا به تو میگم "پالونی" یه بی شرف: من مـــــاااااااالِکِ اون سرزمین ام ، به مانندِ هر ایرانی یه دیگر. هر چه قدر که هر ایرانی یه دیگر از اون مملکت سهم داره، من هم دارم. اگر شما مالکینِ اون سرزمین اید، بیایید برادری تون رو نشون بدید.
سرزمینِ من تاریخ داره، پالونی.
سرزمینِ من هویّت داره، پالونی.
سرزمینِ من/نیاکانَم/پدرم/همه چیز ام معلومِه، آقایِ پهلوی/آقایِ آخوندیست.
من ایستاده می میرم. تو دشمنی، فرقی نمی کنه در چه رِدایی. رِدا ت چه شاهی باشه/چه آخوندی باشه، دشمنِ مَن ی، وقتیکه به هویّتِ من پا میذاری، وقتی رویِ خونِ پدرانِ من پا میذاری. وقتی که دموکراسی، که حقِ مَردُمِه، آزادیِ بیان، آزادی هر انتخابی حقِ مردمه، تو پا روی ش میذاری. تو حق نداری بیایی بگی "حزب فقط رستاخیز"، غلط کردی پالونی، گه خوردی پالونی.
برگرفته از ویدئویِ بالا
از 1:02:42 تا 1:05:36 

۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۰, پنجشنبه

مَبوس جُز لَب ساقی و جامِ مِی حافظ-که دَستِ زُهد فروشان خطاست بوسیدن



بهرام مشیری:
خُب پس حافظ می فرماید:
عِنان به مِیکده خواهیم تافت زین مجلس-که وَعظِ بی عَمَلان واجب است نشنیدن
زِ خطِ یار بیاموز مِهر با رُخِ خوب-که گِردِ عارِضِ خوبان خوش است گردیدن
مَبوس جُز لَب ساقی و جامِ مِی حافظ-که دَستِ زُهد فروشان خطاست بوسیدن
دیدید؟ آقایِ خمینی دَستِ مبارَکِشون [رو دراز می کردند]، ملت هم دَستِه دسته دسته می شدند(۱)، دَستِ جنایتکار [رو می بوسیدند]
اینها چند دَست اند [که] بایستی ازَشون در موزه ها قالِب شون رو گرفت، به نامِ "دست های جنایتکار"، یا دَستِ خمینی.
عجب آدمِ شَقی یه جنایتکارِ فرومایه ای بود این روح الله موسوی خمینی هِندی
از 8:26 تا 9:29 ویدئو

(۱) محمدحسن رحیمیان در کتاب "در سایه آفتاب: یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی (ره)" نوشته است که "روزانه حدود ۲۰ نفر از طریق سهمیه‌ هایی که حاج احمد آقا ابلاغ کرده‌ بود برای دستبوسی می‌آمدند"

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۱, سه‌شنبه

حزب توده نهایتِ ناجوانمردی، نهایتِ پست فطرتی را کرد، برایِ اینکه دستور داشت که با مصدق مخالفت بکنه


این بود که مصدق اصولاً به مسائلِ کارگری هم، به اون معنایی که جنابعالی سئوال می کنید، توجه نداشت. البته از فقرِ کارگر ناراحت می شد، شلاق زدن نبود، بیرون کردنِ بیخود نبود، و اینها.
ولی در همین بُرهه و در همین زمان حزب توده نهایتِ ناجوانمردی، نهایتِ پست فطرتی، بگذارید این لغت را من بگم که ضبط بشه، [را] کرد، برایِ اینکه دستور داشت که با مصدق مخالفت بکنه. و پس از سقوطِ مصدق، بلایی که به سرِ این بدبخت ها آمد، این کارگرانِ توده ای یا اون پیشتازانِ دموکراتیکِ خلقِ متحرّکِ!، از این مزخرفاتی که حالا هم گاهی می بینیم می گویند در ایران،
بعد از آبروریزی آذربایجان، و بعد از ملّی شدنِ نفت، فقط باقی موند، همین آقایِ خمینی بود که باز هم حزب توده خودش رو نشون بده به این، که از چه ماهیتی داره و چه ارزشی داره از نظرِ یک ملّت.
برگرفته از مصاحبه زنده یاد دکتر شاپور بختیار با مرکز تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد
از 29:45 تا 30:52